یادی از من و دوستــــــــــــــــــام

من نه دُم دارم نه شاخ اما عوضش یه وبلاگ دارم که اگه شاخ و دم نداشته باشه جای تعجبه!!!

یادی از من و دوستــــــــــــــــــام

من نه دُم دارم نه شاخ اما عوضش یه وبلاگ دارم که اگه شاخ و دم نداشته باشه جای تعجبه!!!

روزهای سانسوری ۱ .....



سلام

خوبید؟

من که زورکی دارم به خوب بودن چنگ میندازم تا از دستم نره ...

دیروز طرفهای ظهر بود که آیدا اومد خونهمون قرار بود نهار مهمون دوستش باشیم اما براش یه مشکلی پیش اومده بود و قرار رو کنسل کرده بود، خیلی دلم خنک شد چون وقتی اومد من تو نت بودم و هی جِز میزد که زود دیسی کنم و بریم انقدر ندیده بازی دراورد و گفت الان دیر میشه که آخرش هم ضایع شد ، وقتی محمد بهش زنگ زدو گفت نمیتونم بیام آیدا مثل ِ بستنی ِ آب شده وا رفت  به قول خودش کلی گرسنگی کشیده بود تا دیروز محمد رو بدبخت کنه آخه بعد از 4 ،5 ماه دوستی اولین باری بود که میخواستن با هم و در حضور من نهار بخورن ....

خلاصه اینکه مجبور شدیم و خونه موندیم وکلی خوش گذروندیم ، هیچکس هم خونه نبود و راحت هر غلطی دلمون خواست کردیم ، آیدا یه کم بهم رقص عربی یاد داد آخه خیلی قشنگ عربی میرقصه یه قرهایی میده که تا حالا تو عمرم ندیدم حالا قرار ِ هفته ی بعد برم کلاسش تا شاخش رو بشکونم و هم بزنم رو دست آیدا هم شکیرا جونم  

یه کم کارهای بد هم کردیم ، حالا بماند ، همش تقصیر آیدا بود من بی تقصیرم...

خلاصه اینکه بعد از کلی شیطون بازی تصمیم گرفتم برم حمام ، آیدا هم یهو همزمان با من این تصمیم رو گرفت و زورکی و باکلی کتک خوردن پرید تو حمام ، جاتون خالی انقدر کف بازی کردیم که حالمون اومد سرجاش فکر کنم یه 2 ساعتی حمام بودیم، آیدا هم یه ماساژ حسابی بهم داد؛چشمتون روز بد نبینه میخواستم از وان بیام بیرن که یهو حس سوپرمن اومد تو دلم که با پرش بپرم بیرووووووون....خودتون حدس بزنید چی شد ، مثل قورباقه پخش زمین شدم تماااام ِ بدنم کف حمام رو یه بووووووووس محکم کرد ، آیدا هم بجای اینکه بلندم کنه هی میخندید و با دست میکبوند تو سرم... با یه زوری از حمام اومدیم بیرون و به کمک آیدا لباسهامو پوشیدم...

ساعتهای 8 ،8.30 بود که آیدا رفت ....

وقت خواب :

دیگه داشتم میخوابیدم که مثل خروس بیمحل زنگ زد خونمون و گفت با یه پسر دوست شده – یکبار هم نشده آیدا وقتی بیرون ِ با یکی دوست نشه بس که این دختر فعاله - ... خلاصه اینکه گفت پس فردا – یعنی فردا – با پسر ِقرار گذاشته و منم باید برم ، نمیدونم چرا بیشتر مواقع من باید به صورت دُم آویزونه آیدا باشم به قول ِ خودش حضورم بهش آرامش میده   ....

اینم از این.....

امروز صبح هم رفتم باشگاه اسمم رو نوشتم مگر نه صبح آپدیت میکردم ، این 1 ماهی که باشگاه نرفتم شبیه کوزه شدم ...

خوب بود؟ دیگه چیزای بد ننوشتم... راضی شدید ؟ البته اگه میتونستم همه چیز رو بگم خیلی خوب میشد چون دیروز یه اتفاقای خنده دارو حال بهم زنی برامون پیش اومد که وقتی یادم میوفته دل و روده ام درد میگیره ، اما چه کنم که قول دادم همه چیز رو ننویسم .....

به امید روزهایی شاد و شادتر و شادترتر ....

نظرات 13 + ارسال نظر
سامناک 16 فروردین 1385 ساعت 03:19 ب.ظ http://samnak.blogsky.com

سلام
خیلی خوب شده
آفرین

پویا 16 فروردین 1385 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.pooyamcs.blogsky.com

سلام
کافی نت بودم نتونستم همه رو بخونم
بای

کاظم 17 فروردین 1385 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.saze-darvish.blogfa.com

سلام
خوبی؟
چرا سر نمیزنی به من؟
مواظب باشین ۲ نفری کار دست هم ندید هااااااا
با این شکلکا خودتو مظلوم جلوه میدی هاااااااا
سلام برسو ن به دوستت(آیدا)
امیدوارم همیشه بهاری باشی
من آپم منتظرم
فعلا

صخره 17 فروردین 1385 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام
خوبی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
من در حال فکر کردن چرا نزدمت تا حالا
خدا بهت رحم کنه
فوق العاده عصبانی هستم
....

آرمین 19 فروردین 1385 ساعت 12:33 ق.ظ http://kalagh.blogspot.com

یکی از دوستان می گفت خود سانسوری مثل اینه که جلوی آدم به دختر 10 سالش تجاوز کنند و آدم کاری نکنه

تامی 18 مرداد 1385 ساعت 05:52 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام
چرا انقدر دیر برگشتی
اونم اینطوری
اصلا نمیدونم این نظرو میخونی یا نه )):

تامی 26 مرداد 1385 ساعت 02:43 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام
کجایی پس دختر
دلم برات تنگ شده )):

گیتاروو 2 مهر 1385 ساعت 10:53 ق.ظ http://www.hazhar2009.blogsky.com

سلام دوست عزیز خسته نباشی ویبت خیلی قشنگه
دستت درد نکنه با اجازه ی شما لینک شما رو بردم
اگهشما هم دوست داشیت میتونید لینک منو ببرید ممنون موفق باشی

کامران 13 اسفند 1386 ساعت 11:14 ب.ظ http://ARSIN.BLOGSKY.COM

Omadam omadam ey baba chera dava mikoni? vali bayad beram badan miam felam!

کامران 13 اسفند 1386 ساعت 11:17 ب.ظ

مونا
pm bede karet daram

ذهن پوچ 19 اسفند 1386 ساعت 11:32 ب.ظ http://sange-sabur.blogsky.com

کاش منم مثل تو بودم.....
خسته نباشی ...
فقط همین.

مهسا 12 مرداد 1392 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام . خوب بود
خسته نباشی

honynaz 28 خرداد 1395 ساعت 11:03 ب.ظ

سلام اگه پایه لز چت هستین بیایننننننننننننننننن فدامدااا من عسلم 22 اصفهان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد